جدول جو
جدول جو

معنی میخ قدم - جستجوی لغت در جدول جو

میخ قدم
(قَ دَ)
که قدمی چون میخ کوفته بر جایی پا بر جای دارد، کسی که نمی تواند حرکت کند. (یادداشت لغت نامه) ، لنگ و پاشکسته که نمی تواند راه رود. (ناظم الاطباء). کسی را گویند که پاشکسته به کنجی نشسته باشد و به جایی نرود. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
میخ قدم
کسی که پایش شکسته و نتواند بجایی رود
تصویری از میخ قدم
تصویر میخ قدم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش قدم
تصویر پیش قدم
کسی که جلوتر از دیگری به راهی برود یا به کاری اقدام کند، پیش گام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میخ درم
تصویر میخ درم
آلتی که با آن سکه می زدند، برای مثال وزآن پس دگر کرد میخ درم / همان میخ دینار و هر بیش وکم (فردوسی - ۶/۲۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخ قدم
تصویر فرخ قدم
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
(شِ دَ / دِ)
که میخ بر آن کوفته باشند. آنچه میخ بدان زده باشند: کفش میخ زده، تختۀ میخ زده. رجوع به میخ زدن شود، سکه زده. مسکوک. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به میخ و میخ ساختن شود.
- زر میخ زده، زر مسکوک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
پیل قدم. (فرهنگ فارسی معین). پیل گام. که چون فیل راه رود و چون فیل گام نهد
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
پیل گام. که چون فیل تواند گام برداشت. که چون فیل قدم بردارد. که مانند فیل براه رود:
برق جه، بادگذر، یوزدو و کوه قرار
شیردل، پیل قدم، گورتک، آهوپرواز.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
مقدم. سابق. که پیش قدمی کند. که نخست بکاری درآید. که در کارها مقدم باشد، آنکه بر دیگران سابقۀ دوستی و خدمتگزاری دارد، در اصطلاح علم فتوت از علوم تصوف، در فارسی مترادف کبیر که او را شیخ و پدر نیز گویند. بزرگ قوم. رأس الحزب
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیش قدم
تصویر پیش قدم
کسی که زود تر از دیگران بکاری اقدام کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چون فیل گام تواند برداشت کسی که مانند فیل راه رود پیل گام: برق جه باد گذر یوز دو و کوه قرار شیر دل پیل قدم گورتک آهو پرواز. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیل قدم
تصویر فیل قدم
پیلگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش قدم
تصویر پیش قدم
((قَ دَ))
آن که پیش از دیگران به کاری دست بزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
للظّفر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
Nail
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
clouer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
clavar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
釘を打つ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
wbijać gwóźdź
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
забивать гвоздь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
забивати цвях
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
spijkeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
کیل ٹھوکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
ตอกตะปู
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
לדפוק מסמר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
nageln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
kuchora
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
못을 박다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
pregar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
memaku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
পেরেক পুঁতানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
कील ठोकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
inchiodare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از میخ زدن
تصویر میخ زدن
çivilemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی